Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4906 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
an inceptive
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
bits
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bit
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
assumed position
U
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
face off
U
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
dawns
U
اغاز اغاز شدن
dawned
U
اغاز اغاز شدن
dawning
U
اغاز اغاز شدن
dawn
U
اغاز اغاز شدن
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
pseudoscope
U
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
there is nothing like leather
U
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
clearing houses
U
شرکتی که چکها را نقد می نماید
incongruously
U
بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
clearing house
U
شرکتی که چکها را نقد می نماید
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
implications
U
دلالت
signification
U
دلالت
symbolization
U
دلالت
textual implication
U
دلالت
implication
U
دلالت
indication
U
دلالت
present-day
U
فعلی
actuals
U
فعلی
actual
U
فعلی
to the echo
U
چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
This company guarantees prompt delivery of goods.
U
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
indicative
U
دلالت کننده
signifying
U
دلالت کردن
denotable
U
دلالت کردنی
signify
U
دلالت کردن بر
signifying
U
دلالت کردن بر
connotations
U
دلالت ضمنی
signify
U
دلالت کردن
implying
U
دلالت داشتن
signifies
U
دلالت کردن بر
connotation
U
دلالت ضمنی
connotative
U
دلالت کننده
signifies
U
دلالت کردن
to give evdience
U
دلالت کردن
expessive
U
دلالت کننده
imply
U
دلالت داشتن
implicated
U
دلالت کردن بر
implies
U
دلالت داشتن
predicating
U
دلالت کردن
bode
U
دلالت داشتن
implicitness
U
دلالت ضمنی
implicates
U
دلالت کردن بر
implicating
U
دلالت کردن بر
signifier
U
دلالت کننده
implicate
U
دلالت کردن بر
evidentiary
U
دلالت کننده
implicative
U
دلالت کننده
denotative of
U
دلالت کننده بر
predicated
U
دلالت کردن
predicate
U
دلالت کردن
savorŠetc
U
دلالت کردن
predicates
U
دلالت کردن
indicant
U
دلالت کننده
nonce
U
مقصود فعلی
capital value
U
ارزش فعلی
present value
U
ارزش فعلی
current graph
U
نمودار فعلی
acceptance by conduct
U
قبول فعلی
actual state of affairs
U
وضع فعلی
celestial gion
U
کره فعلی
present conditions
U
شرایط فعلی
present worth
U
ارزش فعلی
current ratio
U
وضعیت فعلی
very
U
واقعی فعلی
present value
U
ارزش فعلی
status quo
U
وضع فعلی
keyth rope system
U
شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
line of sight
U
خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
prime implicant
U
عمده دلالت کننده
it savours of revenge
U
دلالت بر انتقام میکند
foreshown
U
از پیش دلالت کردن بر
implying
U
دلالت ضمنی کردن بر
imply
U
دلالت ضمنی کردن بر
connote
U
دلالت ضمنی کردن بر
implies
U
دلالت ضمنی کردن بر
net present value
U
ارزش فعلی خالص
verbal
U
فعلی تحت اللفظی
current
U
فعلی اخرین اطلاعات
current location counter
U
شمارنده مکان فعلی
current purchasing power
U
قدرت خرید فعلی
currents
U
فعلی اخرین اطلاعات
current directory
U
دایرکتوری جاری یا فعلی
for the nonce
U
برای مقصود فعلی
consulage
U
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
nomothetes
U
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
suggestive
U
دلالت کننده وسوسه امیز
expressed
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
betoken
U
دلالت کردن بر دال بر امری
expresses
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressing
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
charter
U
بین افراد دلالت کند
chartered
U
بین افراد دلالت کند
chartering
U
بین افراد دلالت کند
index number
U
عددی که دلالت برحجم کند
charters
U
بین افراد دلالت کند
express
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
aliens
U
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien
U
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
physical
U
ترتیب فعلی کابلها در شبکه
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
cumulative preferential
U
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
discounted cash flow
U
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
d. letter
U
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
why i think i can
U
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
free carrier
U
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
appropriation
U
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
input/output
U
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
do
[verb]
U
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
an infinite verb
U
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
To preserve the status quo .
U
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
up to d.
U
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
he should better to led than
U
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
Big Brother
U
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
gurantee period
U
مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).
U
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
jump instruction
U
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
operand
U
عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
con
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conned
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
cons
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conning
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
center of gyration
U
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
kelly
U
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
ends
U
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end
U
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended
U
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
devices
U
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
DSW
U
کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
device
U
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
line of vision
U
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
endorser
U
پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
equitable mortgage
U
بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
damage feasant
U
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
dying declarations
U
در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
traces
U
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace
U
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced
U
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
bar automatic
U
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
getaway
U
اغاز
terminus a que
U
اغاز
beginnings
U
اغاز
beginning
U
اغاز
origin
U
اغاز
entrancing
U
اغاز
entrances
U
اغاز
entranced
U
اغاز
outset
U
اغاز
initiation
U
اغاز
entrance
U
اغاز
getaways
U
اغاز
kick-offs
U
اغاز
onset
U
اغاز
initation
U
اغاز
initio
U
در اغاز
incipience or ency
U
اغاز
origins
U
اغاز
primordium
U
اغاز
inception
U
اغاز
jump off
U
اغاز
commencement
U
اغاز
originationu
U
اغاز
kick off
U
اغاز
venue
U
اغاز
venues
U
اغاز
abinitio
U
از اغاز
scratch line
U
خط اغاز
authorship
U
اغاز
get away
U
اغاز
instep
U
اغاز
insteps
U
اغاز
exordium
U
اغاز
inchoation
U
اغاز
kick-off
U
اغاز
exerciser
U
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
aerating agent
U
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
methought
U
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
commences
U
اغاز کردن
from a to izzard
U
از اغاز تا انجام
jump off
U
اغاز حمله
Recent search history
Forum search
1
incentive
1
19 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1
چیزی که عوض داره گله نداره
1
confinement factor
1
This student is stupid ,close the book on him.
3
midas touch
1
Jack Attac
1
کنایه از چیست
2
مفعول
1
to take a spell at whell
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com